براي ثبت بهترين لحظه هاي با تو بودن

بودن تو يعني خود خود خوشبختي

نميدونم لذتي توي اين دنيا بالاتر از اين هم وجود داره؟ كه صورتمو بچسبونم به گوشه لپت بو كنم نفساتو آروم گوشه لبتو ببوسم و تو خودتو شل ميگيري و لبخند ميزني،...گاهي چشماتو ميبندي....و منتظر ميشي بازم ببوسمت خدايا يعني تو هم همينجوري بنده هاتو دوست داري؟ چقدر شيرينه بودن كنار تو ، شيرخوردنت لمس دستات بوكردن نفسات ، خوابيدنت تو بغلم همه و همه خوشبختياي منه  فكر نميكنم كسي از من خوشبخت تر باشه آرادم دوستت دارم به خاطر همه اين لحظه هاي قشنگ دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم و خدا رو هزار مرتبه شكر ميكنم ...
15 شهريور 1394

واكسن شش ماهگي

اينا هم بعد از واكسن و در خانه به اين ميگن استفاده از فرصت اينجا هم كه مشخصه خوشحالي كه ميريم ددر پسركم امروز واكسنتو زديم و خداروشكر خيلي گريه نكردي اميدوارم تب نكني بابا و مامان زهره اومدن و تو كلي شاد و خوشحال بودي تو مركز بهداشت خبر نداشتي ميخوان واكسنت بزنن گلم       ...
14 شهريور 1394

آخراي شش ماهگي و پسرك خوشمزه من

واقعا نميدونم چطوري احساس خودمو بيان كنم اين روزا با همه خستگي و كمردردا و فشارا انگار رو ابرام, همين كه ميخندي و بغلت ميكنم تمام خستگي هام ميره ،حالا ديگه اومديم پيش بابايي و ديدار خاله ها و مامان جون اينا تموم شد، روزي كه رسيديم عمه فريبا اينا اومدن ديدنت خونه مامان بزرگ ولي تو حال و حوصله نداشتي .فكر كنم سفر هوايي روت فشار آورده بوده! خلاصه كه جمعه برديمت آتليه و اونجا كلي خوشمزه بازي درآوردي به جز آخرش كه ديگه كلافه شده بودي.منو بابايي هم اينقدر دست و پا زديم و صداي مختلف درآورديم تا تو بخندي از كت و كول افتاديم و گلومون خشك شده بود.ظهر هم ناهار خونه مامان بزرگ بوديم.در كمال ناباوري لباساي نه ماهگيت رو بابا تنت كرد و اندازه ات شد چقدر...
1 شهريور 1394

بدون عنوان

خوردني مامان سلام اينكه ميگم خوردني چون واقعا خوردني هستي و من و مامان يكسره در حال خوردنتيم.حالا ديگه قشنگ دندوناي پايينت دراومده و با خنده هاي خوشگلت خودشو نشون ميدن. خداروشكر حريره رو هم دوست داري و خوب ميخوري و احساس ميكنم وزن گيريت بهتر شده، بابايي در نبود ما دلش حسابي تنگ شده و دائم ازم عكس ميخواد منم دوس ندارم خيلي براش عكس بفرستم تا وقتي خودتو ديد سورپريز شه ميخوام ايشالله فردا ديگه آموزشت رو شروع كنم، از زبات و كلمه فارسي گرفته تا همه چي، تا همين الانش هم تنبلي كردم تازه، ميخوام حسابي باهم اوقات خوشي رو داشته باشيم بازي هاي جديد كاراي جديد و .... راستي علاقه زيادي به سبزيجات داري همچنين ژله و ماشين اسباب بازيت همينطور اين بازي...
10 مرداد 1394

شروع حريره بادوم با مامان زهره

سلام عشق مامان، دو روزه كه بابايي رفته و من و تو مونديم خونه مامان زهره تا هم مامان استراحت كنه هم شما ديگه به سلامتي غذاي كمكي رو شروع كني قربونت برم حريره بادوم رو خيلي بامزه ميخوري امروز كه همشو خوردي، كلا خوش اخلاق تر شدي دندوناي پايينت هم دراومده و با نمك ترت كرده همش دوس داري چيزاي جديدو تجربه كني از اسباب. بازي جديد خوشت مياد و نهايت سرگرم شدنت با يك شيي جديد دو دقيقه اس دائم هم بايد بغلت كنن و راه ببرنت خلاصه كه من كه از كمر افتادم ماماني اميدوارم زودتر چهاردست و پا راه بيافتي كه خودت فضولي كني همه جا. امروز يه كار بامزه كردي كلا از سبد سبزي كه داره خشك ميشه خيلي خوشت مياد و خم ميشي تا دستتو بكني تو سبزي ها امروزم اين كارو ك...
6 مرداد 1394