براي ثبت بهترين لحظه هاي با تو بودن

آخراي شش ماهگي و پسرك خوشمزه من

واقعا نميدونم چطوري احساس خودمو بيان كنم اين روزا با همه خستگي و كمردردا و فشارا انگار رو ابرام, همين كه ميخندي و بغلت ميكنم تمام خستگي هام ميره ،حالا ديگه اومديم پيش بابايي و ديدار خاله ها و مامان جون اينا تموم شد، روزي كه رسيديم عمه فريبا اينا اومدن ديدنت خونه مامان بزرگ ولي تو حال و حوصله نداشتي .فكر كنم سفر هوايي روت فشار آورده بوده! خلاصه كه جمعه برديمت آتليه و اونجا كلي خوشمزه بازي درآوردي به جز آخرش كه ديگه كلافه شده بودي.منو بابايي هم اينقدر دست و پا زديم و صداي مختلف درآورديم تا تو بخندي از كت و كول افتاديم و گلومون خشك شده بود.ظهر هم ناهار خونه مامان بزرگ بوديم.در كمال ناباوري لباساي نه ماهگيت رو بابا تنت كرد و اندازه ات شد چقدر...
1 شهريور 1394

بدون عنوان

خوردني مامان سلام اينكه ميگم خوردني چون واقعا خوردني هستي و من و مامان يكسره در حال خوردنتيم.حالا ديگه قشنگ دندوناي پايينت دراومده و با خنده هاي خوشگلت خودشو نشون ميدن. خداروشكر حريره رو هم دوست داري و خوب ميخوري و احساس ميكنم وزن گيريت بهتر شده، بابايي در نبود ما دلش حسابي تنگ شده و دائم ازم عكس ميخواد منم دوس ندارم خيلي براش عكس بفرستم تا وقتي خودتو ديد سورپريز شه ميخوام ايشالله فردا ديگه آموزشت رو شروع كنم، از زبات و كلمه فارسي گرفته تا همه چي، تا همين الانش هم تنبلي كردم تازه، ميخوام حسابي باهم اوقات خوشي رو داشته باشيم بازي هاي جديد كاراي جديد و .... راستي علاقه زيادي به سبزيجات داري همچنين ژله و ماشين اسباب بازيت همينطور اين بازي...
10 مرداد 1394

شروع حريره بادوم با مامان زهره

سلام عشق مامان، دو روزه كه بابايي رفته و من و تو مونديم خونه مامان زهره تا هم مامان استراحت كنه هم شما ديگه به سلامتي غذاي كمكي رو شروع كني قربونت برم حريره بادوم رو خيلي بامزه ميخوري امروز كه همشو خوردي، كلا خوش اخلاق تر شدي دندوناي پايينت هم دراومده و با نمك ترت كرده همش دوس داري چيزاي جديدو تجربه كني از اسباب. بازي جديد خوشت مياد و نهايت سرگرم شدنت با يك شيي جديد دو دقيقه اس دائم هم بايد بغلت كنن و راه ببرنت خلاصه كه من كه از كمر افتادم ماماني اميدوارم زودتر چهاردست و پا راه بيافتي كه خودت فضولي كني همه جا. امروز يه كار بامزه كردي كلا از سبد سبزي كه داره خشك ميشه خيلي خوشت مياد و خم ميشي تا دستتو بكني تو سبزي ها امروزم اين كارو ك...
6 مرداد 1394

بدون عنوان

سلام عسل مامان عشق مامان كه با خنده هات هرچي خوشي وشيريني توي دنياست مال من و بابا ميشه ديشب براي اولين بار خواهربرادراي اصغر آقا شمارو ديدن خونه فريبا افطار دعوت بوديم و آخر همه مهمونا رسيديم شما اولش آروم بودي و داشتي جمعيت رو شناسايي ميكردي كه يه هو احساس ناامني كردي و زدي زير گريه من و بابا كلي سعي كرديم آرومت كنيم اين اتفاق تا شب دو بار ديگه ادامه داشت الهي بميرم ماماني چرا از جمعيت اينجوري واهمه داري  ديشب به عمه فريبا لبخند زدي قربونش بشم بعد هم سعي داشتي آلو تو دست عمه رو بگيري كه همه محو اين حركت تو بودن مريم هم دائم ميومد پشت گردنتو ميبوسيد قربونت برم كه روز به روز خوردني تر ميشي كلي مامان زهره دلش تنگ شده برات ديگه ت...
24 تير 1394

بدون عنوان

سلام عشق مامان...طبق معمول رو دست مامان خواب رفتي و من اومدم اينجا برات بنويسم.ماشالله هرروز خوردني تر و خوشمزه تر ميشي من و بابايي كه اصلا رعايت پوست لطيفت رو نميكنيم و ساعتي شونصد بار ميبوسيمت عزيزم ديروز بابا يه هو پيشنهاد داد واسه عيد فطر هفته ديگه بريم شيراز و مامان اينارو كلي خوشحال كنيم همه براي ديدنت لحظه شماري ميكنن ديشب خونه مامان بزرگ اينا بوديم بابابزرگ تا ميومد جلو باهات صحبت كنه دماغشونو ميگرفتي و ميكشيدي نميدونم اين چه كاريه مامان زشته آخه به شدت اين روزا دست ميخوري و اصلا هم خسته نميشي جالبه بعضي وقتا سينه منو از دهانت در مياري و دستتو ميخوري اينجوريه مامان؟ جديدا واسه خوابت بهانه ميگيري و اگه تو ماشين نباشيم زير ...
18 تير 1394

واكسن چهار ماهگي

بالاخره امروز واكسن تو گل پسرو زديم من كه ديشب اصلا خوابم نبرد تا صبح. دو ساعت قبلش بهت استامينوفن داديم و كلا گيج بودي تو الهي قربونت برم يه جغجغه قورباغه اي داري كه خيلي دوسش داري و هروقت جلوت ميگيريم ميخندي. قبل واكسن گرفتمش جلوت شروع كردي به خنديدن و يه هو قيافه ات عوض شد و وااااااي وقتي گريه ميكني با تمام وجود از اعماق دل گريه ميكني ولي خداروشكر گريه ات مثه دوماهگي نبود تا بغلت كردم آروم شدي شروع كردم باهات حرف زدن. كلا امروز خيلي مظلوم شده بودي و بابايي هي ميبوسيدت و قربون صدقه ات ميرفت. چشاتو مظلوم ميكني و دهانتو نميه باز نگه ميداري عين بچه هايي كه بي تقصيرن آدم ميخواد گازت بگيره. قربونت برم كه اينقده ماهي پسرم به شنيدن نفسا و لمست مع...
11 تير 1394

بدون عنوان

واي  ماماني فردا بايد واكسن چهارماهگيتو بزنيم و حال من بده... استرس دارم هم طاقت درد كشيدنتو ندارم هم واسه تبت نگرانم  آخه تو كوچولوي خوشكل من چرا بايد اينقدر درد بكشي... صبح پاشدي سرتو بالا گرفتي و يه لبخند خوشمزه تحويلم دادي واي كه چقده دلم كباب ميشه ياد فردا ميافتم  امشب بايد حسابي خودمو تقويت كنم تا صبح حسابي شير داشته باشم كه تو مركز بهداشت بخاطر شير گريه نكني  واسه واكسن دو ماهگيت اينقده گريه كردي كه كل مركز بهداشت رو رو سرت گذاشته بودي  خدا اين يكي رو بخير كنه  
10 تير 1394

بدون عنوان

آرادم ديگه كم كم داره چهار ماهت تموم ميشه و من استرس واكسنتو دارم آخر اين هفته بايد بزنيم. عرضم به حضور انورتون كه شما خيلي بازيگوش و شيطون شدي همش دوس داري برات شعر بخونيم و بغلت كنيم و بازي كنيم كه خدارو شكر تا الان هرچي خواستي طبق دستور اجرا شده! عاشق عروسك دختري ماشالله چشمم هم روشن موهاشو با دست ميكشي و نزديك دهانت مياري و اينجاس كه بابا منو دعوا ميكنه كه موهاي عروسك. كثيفه نبايد بكنه تو دهانش كه صدالبتع راست ميگن.  جغجغه هم چند ثانيه اي توي دستت نگه ميداري و خيلي بامزه نگاه دستات ميكني ديروز براي اولين بار بابا گذاشت توي كالسكه ات توي خونه و در كمال تعجب ديديم چه آرامشي گرفتي اون تو و خوابيدي! خيالم يه كم راحت شد كه اگر خواستيم...
6 تير 1394

بدون عنوان

آراد من ، عزيز مامان نميتونم برات از قشنگي لحظه هايي كه دارم چيزي توصيف كنم. نزديك نفسات ميام تو بوت كنم بوي خوش اين روزها با ديدن چشماي قشنگ تو كه به روي من ميخنده و دستاي كوچولوي نازت كه ميذاريشون روي سينه ام موقع شيرخوردن اينا هر كدومشون يه دنياست واسه من... وقتي خوابي دنيا مي ايسته و من محو زيباييات ميشم محو نفس كشيدناي كوچولوت                         مهربون من مننونم ازت كه اومدي فرشته من خدارو هزار مرتبه بخاطر اين فرشته كوچولو شاكرم ماماني تمام خاطرات بارداري من توي وبلاگ زير هست از اين به بعد اينجا برات مينويسم فرشته من تا اين روزا رو يادم نره و براي تو شيرينم خاطره باشه &nbs...
6 تير 1394