براي ثبت بهترين لحظه هاي با تو بودن

سرکار رفتن من و بی تفاوتی تو و خیال راحت من

1394/9/14 8:39
نویسنده : مامانت
48 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانم آراد قشنگم

بالاخره روز موعود فرا رسید و من رفتم سرکار و تو پیش مامان زهره موندی. توی راه خیلی سعی میکردم گریه نکنم و تا چشمام پر از اشک میشد سریع پاک میکردم.اون روز بابایی منو رسوند سر کار و بعدش هم اخبار لحظه ای از مامان زهره میگرفتم.ساعت 7 صبح بیدار شده بودی و تا از اتاق میای بیرون سرک میکشی اینور و اونور و توی آشپزخونه بعد هم از تو بغل مامان زهره تکون نمیخوری

زرده تخم مرغتو کامل میخوری مامانی هم واستون آهنگ موتزارت میذاره و نهایت بعد از کلی بازی تا ساعت 11.30 تو بغل مامان میخوابی

ظهر که من رسیدم انتظار داشتم بپری بغلم و صورتمو بخوری و ...ولی در کمال تعجب دیدم حاضر نبودی بغلم بیای حتی بغلت که کردم گریه افتادی که بری بغل مامانم!

واقعا عجیب بود خیلی برام جالب بود که اینقدر مامانمو دوس داری

از اینکه دلت برام تنگ نشده بود کمی احساس راحتی کردم و بار عذاب وجدانم کم شد ولی روزا خیلی دلتنگت میشم

حالا دیگه از صبح تا ظهر بجای من مامان زهره میخورتت الهی قربونت برم

راستی یه هفته ای هست به شدت وابسته عمو مهدی شدی

هرجا ببینیش سریع باید بغلت کنه

ای وروجک خوب خودتو واسه عمو شیرین کردیا آخه عمو مهدی هم حسابی روی توپ یوگا باهات بازی میکنه و وقتی بالا پایین میپری خودتو موش میکنی و میخندی

موش مامان الهی فدای نفسات بشم خیلی دوست دارم....عاشقتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)